به حرفم گوش بده
خیلی برنامه نچیدم خیلی به خودم نرسیدم خیلی تصور نکردم، چون او دیگر من را همینگونه که هستم قبول کرده، آ ن قبول نکرده، فقط پسندیده، هنوز قبول نکرده، آ نَ هیچوقت قبول نمیکند، او مرا فقط برای سرگرمی خود میخاهد، و من این را با تمام شواهد و قرائن می‌دانم ولی خب مگر من او را برای تکامل شخصیت و رشد معنوی و اخروی میخاهم
با همین ها خودم را راضی میکنم چون که از من دیگر گذشته که بخاهم تشکیل زندگی و خانواده بدهم، اگر هم اینکار را بکنم قطعا او را انتخاب نخواهم کرد. من تمام روزهای سختم تنها بودم، در تمام لحظات دلتنگی و ناراحتی خودم خودم را آرام کردم خودم به خودم امید دادم، حالا آینده ام را دست کسی نمیسپارم که حتا نخاسته گوشه ای از دردهایم را بداند.
خانم میلان من درکت میکنم ولی آخر تو که اینها را می‌گویی چرا صبح بصورت نود درجه خم شده بودی تا موقع رانندگی نگاهش کنی و جنگولک بازی دربیاوری؟!
خب من خیلی فرصت ندرم برای نگاه کردنش، آن لحظات را هر سال فقط یکبار میتوانم حفظ کنم.
کمی موزیک گذاشتم کمی حرف زدیم کمی حاضر جوابی کردم، موزیکی هم که گذاشتم تتلو بود، جالب اینکه همیشه در بدو انجام یک کار غلط به همچیز واکنش دارد، نصیحت دارد، تکذیب و مانع تراشی دارد ولی موزیک یا اینوری یا اونوری تتلو و همخانی من با موزیک تمام شد بعد گفت اون آهنگ مسخره رو قطع کن، ولی تمام مدت داشت با دقت حرفهایش را گوش میداد، بابا من سلول به سلول تو را آنالیز کردم، اگر تو را نشناسم که...
و آه بر روزهایی که تمام و کمال و زمان و خاب و خوراک و نفس من بودی... تو همه ی من بودی ولی نبودی حتا فقط دستهای سرد و خیست را بگیرم بگویم چقدر به وجودت احتیاج داشتم ولی حالا حتا از شخصی که نشانه و شباهتی بتو داشته باشد دوری میکنم. آه از آن اشک ها و وای بر این بغض هایی وقتی دلتنگت میشوم پنهانشان میکنم.
سر ظهر بود بردمش کافه کتاب، دوری چرخاندم، عکسی گرفتم سیگاری کشیدم و او فقط در خوردن شیک نسکافه با من همراهی کرد، او حتا وقتی در صفائیه قدم میزدیم هم دستان مرا نگرفت، من حتا کنار او هم تنهایم، من همیشه تنهایم چرا گاهی فراموش میکنم که او باید به حرف من گوش بدهد؟! حتا وقتی از دلیل شکست عاطفی ام گفتم که چون فقط به خانواده اش گفتم باید به حرف من گوش بدهد، گفت باید تمرین کنی، وای سرم درد می‌کند وقتی به بیشعوری اش فکر میکنم، او حتا من را در عصبانیتم همراهی نکرد.